اصلاح و انقلاب در آموزه‏هاى قرآنى (قسمت اول)

تجربه دو پديده انقلاب و اصلاحات در ايران پس از پيروزى انقلاب اسلامى موضوع قابل پژوهش از ابعاد مختلف است . اين نوشتار در پى‏بررسى گونه‏شناسى مفهوم و كاربرد واژه اصلاح در قرآن كريم، روش‏ها و تاكتيك‏هاى اصلاح فرد و جامعه از منظر وحيانى، و نيز بررسى رابطه اصلاح و انقلاب است . از منظر قرآن كريم، اصلاح، شالوده حركت‏سالم سازى فضاى زيست آدمى است و در جريان اصلاحى پيامبران ريشه دارد . اصلاح با دو مفهوم آشتى دادن و رفع موانع و مفاسد، به طور مطلق در قرآن به كار رفته و كاربرد روش‏هاى متنوع فرهنگى و غيرفرهنگى، بسته به ميزان، نوع و درجات فساد و مفسدين، براى رفع مفاسد و تبديل نقاط ضعف و كاستى‏ها به نقاط قوت و كمال در ابعاد مختلف اقتصادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى توصيه شده است و سرانجام اين كه اصلاح نه يك شيوه تحول در برابر انقلاب است، بلكه انقلاب يكى از روش‏هاى ايجاد اصلاح است .

مقدمه

در حوزه مباحث‏سياسى دو مفهوم «انقلاب‏» و «اصلاح‏» به عنوان دو روش ايجاد تحول و دگرگونى معمولا در برابر هم قرار مى‏گيرند . اصلاحات به مفهوم ايجاد تغييرات تدريجى، جزء به جزء و مسالمت‏آميز و از همه مهم‏تر ارادى و بر اساس برنامه ريزى است، حال آن كه انقلاب به معناى تحولات پرشتاب، فراگير، با روش‏هاى خشن و غالبا غيرقابل كنترل و پيش‏بينى است . تا پيش از جنگ سرد و فروپاشى اردوگاه سوسياليسم، اصلاح و اصلاح‏طلبى از سوى روشنفكران چپ گرا و انقلابى مفهوم مذموم و مترادف با سازشكارى به قصد پيش‏گيرى از وقوع انقلاب تلقى مى‏شد، اما از آغاز دهه 1990 به اين سو، همچنان كه سوسياليزم هم به عنوان يك نظريه و هم به عنوان روش اداره جامعه در عمل، در برابر فراگيرى جهانى ليبرال دموكراسى و ساير عوامل داخلى ديگر، به حاشيه رانده شد، انقلاب و انقلابى‏گرى نيز حتى از سوى انقلابيون پيشين بار معنايى منفى به خود گرفت .
از سوى ديگر و در عرصه داخلى، جامعه ايران در خلال دهه‏هاى پايانى قرن بيستم و در آستانه قرن بيست و يكم، هر دو مفهوم را در عرصه حيات اجتماعى و سياسى خود تجربه كرده و مى‏كند . انقلاب اسلامى ايران، گر چه با انقلابات سده‏هاى اخير تفاوت‏هايى داشت، اما به هر حال يك حركت پرشتاب و فراگير و خارج از كنترل و پيش بينى كنشگران موافق و مخالف - اعم از داخلى و خارجى - بود كه به سرنگونى رژيم سلطنتى در ايران و استقرار نظام جمهورى اسلامى انجاميد وامروز با پشت‏سرگذاردن مراحل مختلف حيات خويش، رهبران آن به پروسه اصلاحات در راستاى تثبيت آرمان‏ها، اهداف و ارزش‏هاى انقلابى و اسلامى نظر دارند . برخى معتقدند طرح مساله اصلاحات در ايران، نشانه بازگشت و عدول از انقلاب است و جنبش اصلاحى امروز را در تقابل با انقلاب 57 تحليل مى‏كنند و از آن نوعى برداشت تجديد نظر طلبانه را اراده مى‏كنند . برخى ديگر نيز اصولا با تصورى غلط از انقلاب، اصلاحات را بر نمى‏تابند و آن را به معناى نفى ماهيت اسلامى انقلاب تفسير مى‏كنند . به نظر مى‏رسد دست كم در مورد انقلاب اسلامى و جامعه مسلمان ايرانى، هر دو انگاره به خطا و غلط، اصلاحات و انقلاب را در تقابل با هم مى‏انگارد .
در يك نگاه عميق و برخاسته از منظر دينى، هر دو مى‏توانند مكمل يكديگر باشند . آموزه‏هاى قرآنى در اين زمينه، به همسويى انقلاب و اصلاح نظر دارد . اين مقاله در راستاى نشان دادن اين همسويى و عدم تقابل است و بر اثبات خواستگاه و همچنين جايگاه انقلاب و اصلاح در آموزه‏هاى قرآنى مى‏پردازد . درك همسويى اصلاح و انقلاب از منظر قرآن كريم، به مثابه يك رويكرد نظرى در اين مقاله مطلوب بوده است و از سوى ديگر، مى‏تواند به تحليل واقعيات امروز جامعه ايران در عرصه عملى نيز كمك كند . بنابراين و براساس‏اين رويكرد قرآنى به مقوله اصلاح و انقلاب بر خلاف باور همه كسانى كه امروز اصلاح را در برابر انقلاب قرار مى‏دهند، انقلاب بهمن 57 و اصلاحات آغاز شده در ايران از دهه هفتاد به بعد، به صورت رشته‏هاى محكمى به هم پيوند خورده‏اند . اشتباه بزرگ كسانى كه جنبش اصلاحى ايران را با اصلاحات گورباچف در شوروى مقايسه مى‏كنند، در عدم فهم دقيق و عميق از ماهيت و ذات دو جنبش انقلابى و اصلاحى در ايران اسلامى نهفته است; به عبارت ساده‏تر، اينان نه انقلاب ايران را كه انقلابى برخاسته از آموزه‏هاى دينى و قرآنى مردم است‏خوب شناخته‏اند، نه جنبش اصلاح‏طلبى ايرانيان را كه بر رفع موانع حركت انقلاب اسلامى تا رسيدن به آرمان‏هاى متعالى خويش تاكيد دارد، به درستى درك كرده‏اند .

گونه‏شناسى مفهوم و كار برد واژه اصلاح در قرآن

«اصلاح‏» كلمه‏اى عربى و از ريشه «صلح‏» است و به دو معنا به كار مى‏رود: يكى از ماده «صلح‏» و ديگرى از ماده «صلاح‏» است . اصلاح از ماده صلح به معناى آشتى دادن، رفع اختلاف و دعوا و مشاجره بين دو فرد يا دو گروه است . برخى موارد استعمال اصلاح از ماده صلح، در قرآن به شرح ذيل است:
و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما ان الله كان عليما خبيرا; (1) [به هنگام اختلاف ميان زن و شوهر] اگر از جدايى و شكاف و قهر ميان آن دو هراس يافتيد، داورى از سوى مرد و داورى از سوى زن به اين مساله اختلافى رسيدگى كنند و اگر واقعا اهل سازش و آشتى باشند، خداوند بين آنها سازش برقرار مى‏كند .
و ان امراة خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلاجناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا و الصلح خيرو . . . . (2)
اين آيه در مورد ناخرسندى زن از شوهر در انجام تعهدات زناشويى است و در اين مورد خداوند به صلح و آشتى ميان آن دو توصيه مى‏كند و مى‏فرمايد: آشتى بهتر است: «فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم و اطيعوا الله و رسوله ان كنتم مؤمنين‏» . (3)
در اين آيه كه ابتداى آن در مورد انفال است، به تقواى الهى و رفع اختلافات ميان مسلمانان و مؤمنان تاكيد شده و حتى آن را در رديف اطاعت از خدا و رسول و نشان ايمان ذكر كرده است . اصولا بر مبناى اين آموزه قرآنى اصطلاح «اصلاح ذات البين‏» در فرهنگ اسلامى و در نصوص دينى و روايى، جايگاه خاص خود را به لحاظ اخلاق فردى و اجتماعى باز كرده است . حضرت على عليه السلام به نقل از پيامبر اكرم آن را والاتر از يك سال نماز و روزه ذكر مى‏كنند:
. . . و صلاح ذات بينكم فانى سمعت جدكما صلى الله عليه و آله يقول صلاح ذات البين افضل من عامة الصلاة و الصيام . (4)
انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم و اتقوالله لعلكم ترحمون . (5)
حوزه صلاح ذات البين و برقرارى آشتى ميان مؤمنان در اين آيه مورد توجه قرار مى‏گيرد و ضمن اعلام برادرى مؤمنان بر رفع اختلاف ميان آنان توصيه دارد و به نحوى آشتى ميان مؤمنان را نيز از اسباب لطف و رحمت الهى به آنان ذكر كرده است .
و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احداهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفى‏ء الى امر الله فان فآءت فاصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا ان الله يحب المقسطين; (6) هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به ستيزه برخاستند ميان آنها آشتى برقرار كنيد و در صورتى كه يكى از اين دو گروه بر ادامه ستيزه اصرار ورزد با آن پيكار كنيد تا به حكم خدا (آشتى) گردن نهد و اگر چنين نمود ميان آنان را آشتى دهيد و به عدالت‏حكم نماييد .
و لاتجعلوا الله عرضة لايمانكم ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس و الله سميع عليم . (7)
فمن خاف من موص جنفا او اثما فاصلح بينهم فلا اثم عليه ان الله غفور رحيم . (8)
اين دو آيه در باب وصيت است و به اصلاح ميان كسانى كه در تعدد آنان وصيتى مى‏شود، ناظر است .
اما استعمال ديگر اصلاح، از ماده صلاح است و عمدتا مورد بحث اين مقاله است، يعنى صلاح در مقابل فساد كه در فارسى معمولا صلاح را به شايستگى ترجمه مى‏كنند . بدين ترتيب عمل صالح يعنى عمل شايسته و صالح و صالحان يعنى افراد شايسته . با اين توصيف، اصلاح در برابر افساد قرار مى‏گيرد و به معناى انجام دادن كارشايسته يا بر طرف كردن فساد است و به كسى كه در صدد است كار شايسته‏اى انجام دهد و فسادها و نقص‏ها و عيب‏ها را بر طرف كند، مصلح و كسى را كه در صدد بر هم زدن كارها و ايجاد فساد در جامعه است، مفسد مى‏نامند و تعبير «مفسد فى الارض‏» نيز از همين مفهوم ناشى شده است . در فرهنگ لغات نيز اصلاح را به همين معنا آورده‏اند، يعنى «سامان دادن، بهينه ساختن و به نيكى و شايستگى در آوردن‏» (9) و يا گفته‏اند: «الصلاح استقامة الحال و الاصلاح جعل الشى‏ء على الاستقامة; (10) صلاح، درست‏بودن وضعيت چيزى است و اصلاح در وضعيت درست قرار دادن چيزى‏» .
بنابراين اصلاح و فساد دو صفت متقابل و متضادند . مرحوم علامه طباطبايى مى‏نويسد: «فان الصلاح و الفساد شانان متقابلان‏» . (11) شهيد مطهرى نيز مى‏گويد:
افساد و اصلاح از زوج‏هاى متضاد قرآن است . زوج‏هاى متضاد، يعنى واژه‏هاى اعتقادى و اجتماعى كه دو به دو در مقابل يكديگر قرار مى‏گيرند و به كمك يكديگر نيز شناخته مى‏شوند، از قبيل توحيد و شرك، ايمان و كفر، هدايت و ضلالت، عدل و ظلم، خير و شر، طاعت و معصيت، تقوا و فسوق، استكبار و استضعاف و . . . كه يكى بايد نفى شود تا ديگرى جامه تحقق بپوشد، اصلاح و فساد از اين قبيل است . (12)
تقابل اين دو صفت در قرآن نيز به صراحت آمده است از جمله در آيات زير:
ام نجعل الذين امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض; (13) آيا ما مؤمنان و شايستگان را در رديف و همانند تبهكاران و ناشايستگان قرار مى‏دهيم؟
والله يعلم المفسد من المصلح; (14) خداوند فساد كننده را از اصلاح كننده باز مى‏شناسد .
الذين يفسدون فى الارض و لايصلحون; (15) آنان كه در زمين فساد مى‏كنند و اهل شايستگى و كار شايسته كردن نيستند .
اين معناى از اصلاح مربوط به آشتى دادن ميان دو فرد يا دو گروه از انسان‏ها نيست، كسى كه مى‏خواهد فسادى را بر طرف كند يا كار شايسته‏اى انجام دهد با فرد خاصى رو به رو نيست . پس اين اصلاح - كه از ماده صلاح است - دو مصداق دارد: يكى به معناى كار شايسته انجام دادن و ديگرى به معناى بر طرف كردن فساد و تبهكارى يا جلوگيرى ازبزهكارى است و هر دوى اين مصداق در قرآن كريم به كار رفته است كه نمونه‏هايى را ازاين دو مى‏خوانيم:
الا الذين تابوا و اصلحوا و بينوا فاولئك اتوب عليهم و انا التواب الرحيم . (16)
الا الذين تابوا و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دينهم لله فاولئك مع المؤمنين و سوف يؤت الله المؤمنين اجرا عظيما . (17)
و الذان ياتينها منكم فاذوهما فان تابا و اصلحا فاعرضو عنهما ان الله كان توابا رحيما . (18)
و اصلح لى فى ذريتى . (19)
واصلح و لاتتبع سبيل المفسدين . (20)
و ان تصلحوا و تتقوا فان الله كان غفورا رحيما . (21)
و كان فى المدينة تسعه رهط يفسدون فى الارض و لايصلحون . (22)
يصلح لكم اعمالكم و يغفرلكم ذنوبكم و من يطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظيم . (23)
و الذين قتلوا فى سبيل الله فلن يضل اعمالهم سيهديهم و يصلح بالهم . (24)
فاستجبنا له و وهبنا له يحيى و اصلحنا له زوجه . . . . (25)
ان اريد الا الاصلاح ما استطعت . . . . (26)
و لاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها . (27)
انا لانضيع اجرا المصلحين . (28)
و ما تريد ان تكون من المصلحين . (29)
يسئلونك عن اليتامى قل اصلاح لهم خير . . . . (30)
همچنان‏كه ملاحظه مى‏شود، در آيات مزبور گاه اصلاح به معناى انجام كار شايسته آمده است . مانند موارد 1، 2، 3، 6، 13، 14، 15 و گاه به معناى برطرف كردن فساد و تبهكارى و جلوگيرى از بزهكارى است، مانند بقيه موارد .
از مجموع آيات قرآنى و آنچه گفته شد چنين بر مى‏آيد كه گاه در قرآن، اصلاح و شايستگى به عمل نسبت داده شده (عمل صالح)، گاه معطوف به خود انسان‏هاست (صالحين و صالحات)، در مواردى نيز ناظر به روابط ميان دو فرد است (اصلاح ذات البين)، گاه ناظر بر روابط خانوادگى و زناشويى است (حكميت و داورى در رفع اختلاف ميان زن و شوهر)، گاهى در مورد اصلاح فرد يعنى خودسازى و سازندگى درونى و مبارزه با هواهاى نفسانى و خواسته‏هاى شيطانى درونى است - كه آيات مربوط به تزكيه، توبه، تقوا . . . در اين جهت قابل تحليل است - و گاه در مورد محيط بزرگ‏تر زيست آدمى يعنى جامعه انسانى به كار رفته كه مورد اصلى بحث و بررسى در اين مقاله است .